آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

گل همیشه بهارم آیلین

اولین تولد رنگین کمون زندگیم

  سلام دختر قشنگم دلم تنگ شده بود برات بنویسم. غیبتم یکم طولانی شد ولی همش درگیر خودت بودم نفس. واسه تولدت سرم حسابی شلوغ بود. خوب خانوم خانوما یک ساله شدی عسل مامان؟؟؟  این اولین سال عمرت بود که گذشت سالی که برای تو خاطره ای ازش تو ذهنت نمیمونه ولی برای من و بابایی یه دنیا خاطره ی شیرین به جا گذاشت که لبخند بنشونه رو لبامون... یکسال از اومدنت تو زندگی مامان و بابا میگذره و من خوشحالم و میبالم به داشتنت میبالم به زندگیم با وجود فرشته ای مثل تو. تو قشنگترین و موندنی ترینو بهترین تصمیمی بودی که تا دنیا دنیاست از گرفتنش احساس شعف و شادی میکنم با تمام وجودم برات آرزوی بهترینارو دارم بهترینایی که تو دوسشون داری ...
4 بهمن 1391

خرگوش مامان دندون دوم و سومت مبارک

  بسته دختر جون بسته دیگه چقد میخوای نمکی بشی خوردنی بشی.  دوباره دندون درآوردی خرگوشک من شدی نفسم. دیشب خونه عمه زری داشتی برای مامان ازون خنده قشنگات میکردی که دیدم دندون دومت هم از پایین نیش زده. الانم روی پام خوابیده بودی داشتم باهات بازی میکردم که دیدم بله یه دندونم از بالا همزمان در آوردی. وای که دلم واسه اون قیافت وقتی این دندونا کاملا پیدا شه ضعف رفت.  بمیرم پس یکم ازین بیقراری ها واسه مرواریدای خوشگلتم بوده. مبارکه تا حالا شدی سه دندون!!!                                            ...
14 آذر 1391

عاشورای خاطره انگیز

  امسال تاسوعا و عاشورا خاله ها اومدن خونمون که نذرمونو ادا کنیم. آخه پارسال روز عاشورا عمه آرزو برای خاله نرگس یه شیشه شیر نذری از دسته چهل اخترون گرفته بود که اگه تا سال دیگه نی نی دار شد بیاد همون دسته 6 تا از همون شیشه شیرا پخش کنه و نی نیشم سقا کنه. که قربون بزرگی خدا برم همینجورم شد. توهم که مامان جون نذرت کرده بود انشالله سالم و سلامت به دنیا اومدی تو همون دسته سقا بشی. از جمعه شب بچه ها خونمون بودن.  یکشنبه 91/08/05  روز عاشورا بود که لباساتونو پوشوندیم و رفتیم دسته چهل اخترون. مامانی اصلا و ابدا نذاشتی چفیه و هد بند سرت ببندم. شانس بد من بارونم میومد. توهم همش گریه میکردی و بغل هیچ کس نمیرفتی حتی با...
7 آذر 1391

10 ماهه شدی لوبیای من

  این عمر ماست که داره انقد زود میگذره ؟ انگار همین دیروز بود که ماههای اول بارداریم بود و خاله ها بهت میگفتن لوبیا. لوبیا خوبه؟ منم کلی ذوق میکردم و میگفتم آره لوبیا هم خوبه. انگار همین دیروز بود همچین روزی که اون فرشته ی معصوم و نازو دادن بغلم گفتن بیا این هدیه خداست برای تو مامان تنها. بیا تنهایی تموم شد و جاشو یه عمر لحظه لحظه عشق و مادرانگی گرفت... به شرطی که امانت دار خوبی باشی مراقب این هدیه ی بی نظیر باشی. نمیدونم تا حالا بودم یا نه ولی با بند بند وجودم تلاش کردم که باشم. تلاش کردم قدر تو نازنینمو بدونم تنبلی نکنم نامهربونی نکنم بیحوصلگی نکنم. ولی بازم هرکاری بکنم میدونم تو نشونه ای از بزرگی و گذشت و مه...
27 آبان 1391

یه شب خیلی سخت

  مامان فدای اون نگاه قشنگت که الان روی پام نشستی یه نگاه به کیبوردو دستای مامان میکنی یه نگاه به صفحه مانیتور. آروم و مظلوم. داغی تنتو حس میکنم دلم خون میشه نفسم. دیشب تا حالا تب کردیو نا آرومی. دوباره بردیمت دکتر گفت عفونت گوشت کمتر نشده. چه بارون شدیدی میومد. تو ماشین تا خونه بغض تو گلوم بود. خیلی خسته ام آخه خوشگل مامان دیشب اصلا نخوابیدی. تا صبح بیتابی کردی. خیلی سخت گذشت و برای اولین بار خیلی کلافه شده بودمو واقعا بدنم کم آورده بود. فشارم افتاده بود از بیخوابی. همش میگفتم حالت تهوع دارم چقد سرده. بالاخره نه و نیم صبح رضایت دادیو خوابیدی تا 12. اونم رو پای مامانی. منم 2 ساعتی تو همون حالت خوابیدم. بمیرم برا...
24 آبان 1391

بای بای

شاهزاده کوچولوی من بای بای هم یاد گرفتی خوشگلم. برای اولین بار هم پنج شنبه 91/08/18 جلوی در خونه عمه آرزو موقع رفتن به عمه آرزو بای بای کردی. آخه مامانی هی بهت گفت خنگول من بای بای دیگه. توهم انگار بهت برخورد همون لحظه بای بای کردی. اگه تونستم یه عکس از بای بای آیلین جونم بگیرم حتما میزارم.                                               ...
21 آبان 1391

ایستادن آیلین جون

یادم رفته بود این مطلبو برات بنویسم. 91/08/05 روز جمعه دقیقا روز بعد جشن دندونیت یعنی 9 ماه و 8 روزگیت برای اولین بار تونستی خودت از مبلمون بگیری و بلند شی. الان دیگه کم کم همه جارو میگیریو بلند میشی. از کشوی لباسای مامان از صندلی کامپیوتر از میز تلویزیون از روروئکت از پای من وقتی دارم ظرف میشورم خلاصه هرچی که بشه.                          ...
20 آبان 1391

مسابقه ژست

  وبلاگ کودک من دوباره مسابقه گذاشته اینبار با عنوان بهترین ژست. آیلین منم با این عکس شرکت میکنه. رای گیری از جمعه آینده شروع میشه. http://koodakeman91.niniweblog.com/post563.php       ...
17 آبان 1391

وای خدا من طاقت مریضی فرشته کوچولومو ندارم

  دلم خیلی گرفته خیلی اعصابم خورده. آخه چرا تموم نمیشه. آیلین جونم بازم ویروس گرفته. دیروز خیلی حالت خوب بود و همش داشتی شیطونی میکردی. ولی امروز از صبح تب داشتی و خیلی گریه کردی. منم خیلی خیلی غصه خوردم آخه این بار سومه که پشت سر هم داری ویروس میگیری. خیلی کم لاغر شدی ولی بازم  نمیدونی وقتی نگات میکنم چه غصه ای رو دلم میشینه آخه آیلین من با چینای دست و پاش با اون لپای خوشگلش دل همرو میبره. هرکاری کردم نه فرنی خوردی نه سوپ. ناهار از گلوم پایین نمیرفت میگفتم آیلینم گرسنشه. بازم سوپتو گرم کردم ولی نخوردی. من مامان بدی نیستم ولی خودمم میدونم این ضعفو دارم که واقعا طاقت دیدن بی حالی و مریضی و گریه دختر کوچولومو اصـــ...
12 آبان 1391