عاشورای خاطره انگیز
امسال تاسوعا و عاشورا خاله ها اومدن خونمون که نذرمونو ادا کنیم.
آخه پارسال روز عاشورا عمه آرزو برای خاله نرگس یه شیشه شیر نذری از دسته چهل اخترون گرفته بود که اگه تا سال دیگه نی نی دار شد بیاد همون دسته 6 تا از همون شیشه شیرا پخش کنه و نی نیشم سقا کنه.
که قربون بزرگی خدا برم همینجورم شد. توهم که مامان جون نذرت کرده بود انشالله سالم و سلامت به دنیا اومدی تو همون دسته سقا بشی.
از جمعه شب بچه ها خونمون بودن. یکشنبه 91/08/05 روز عاشورا بود که لباساتونو پوشوندیم و رفتیم دسته چهل اخترون.
مامانی اصلا و ابدا نذاشتی چفیه و هد بند سرت ببندم. شانس بد من بارونم میومد. توهم همش گریه میکردی و بغل هیچ کس نمیرفتی حتی بابا حسام.
وای مرسانا که خیلی ناز و معصوم شده بود.
خلاصه دسته اومد شیشه هارو پخش کردیم و مرسانارو بردن وسط دسته چند بار سید وسط دسته بالا بردش و جمعیت یکصدا یا حسین گفتن و اومدیم خونه.
انشالله خود امام حسین نگهدار شما دسته گلهای ما باشه...