آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

گل همیشه بهارم آیلین

روز دختر95

     خدارو هزار بار شکر  بخاطر عطر وجودت توی این خونه   عزیز مامان همدم مامان ازت ممنونم که هستی   وجودت بزرگترین دلگرمی دنیاست برای مامان   من عاشق اون دستای کوچولوی مهربونم که ناراحتیامو   با نوازش و دلداری از یادم میبره   قربون اون دل بامحبت و مهربونت بشه مامان    یعنی توی سن تو از تو مهربونتر و احساسی ترم داریم؟   نه فکر نمیکنم   دلخوشی من دلگرمی من امید من تو این دنیا تویی   خدایا شکرت برای لایق دونستن من   برای مامان یه فرشته ی مهربون بودن   &nb...
16 مرداد 1395

روز پدر 95

    یه بار دیگه روز بابای مهربونت بود و تو حسابی خوشحاش کردی   وقتی از سرکار اومد لباس عروس پوشیده بودیو    با آهنگ پدر سرژیک براش رقصیدی   منم ازتون فیلم گرفتم و این لحظه های قشنگ رو ثبت کردم   الهی سایه بابا حسامت سالهای سال بالای سرمون باشه    و یه همپین روزیو همیشه کنار هم جشن بگیریم                                                             &...
2 ارديبهشت 1395

روز عشق با دوتا عشق

    عشق من دیگه شدی همکار برنامه های مامان و سورپرایز کردنا   دیگه وقتی بهت میگم به بابا نگی فلان چیزو میفهمی و همکاری میکنی   کلی هم ذوق داری که اون روز بیاد و کادوشو خودت بدی   خدارو شکر که تو این روزا کنارمی گل دخترم                                                                   ...
25 بهمن 1394

تولد چهارسالگی پیشی کوچولوی من

  امسالم مثل هر سال مامان ظریفه همه تلاششو کرد که بهت خیلی خوش بگذره   امسال تولدت خودمونی تر بود و فقط خانواده ها بودیم   بازم به شما خیلی خیلی خوش گذشت   و کادوهای خیلی قشنگ و خوشحال کننده هم گرفتی   شنیدم خاطره انگیز ترین تولد بچه ها تولد چهار سالگیشونه   امیدوارم تونسته باشیم تولد خاطره انگیزی توی ذهنت بسازیم عشقم   و اینم عکسای تولد یکی یه دونه ی من                         اینم تزییناتمون با تم کی...
4 بهمن 1394

عزیزترینم روزت مبارک

      یکی یه دونه ی من چراغ خونه ی من دختر دردونه ی من روزت مبارک   ایندفه بابا حسام مارو سورپرایز کرده و برای روز دختر برات کیک خریده بود   توهم که عاشق کیکی کلی خوشحال شدی و   زود لباس عوض کردی و شروع کردیم به   شمع فوت کردن و روز دختر مبارک خوندن و عکس و فیلم گرفتن....                                                                &nbs...
25 مرداد 1394

تولد بابا حسام سال 94

  امسال تولد بابا حسامو مجبورشدیم یکم با تاخیر بگیریم    چون تو شبای قدر افتاده بود   عوضش همین باعث شد دوتایی سورپرایزش کنیم و   یه روز که خبر نداره وقتی اومد براش تولد بگیریم   دیروز بابا حسامو عمه و مامان جون داشتن باهم میومدن که ما باهم رفتیم   کیک وبادکنک اینا خریدیم و وقتی بابا حسام اومد دید تولدشه و خیلی خوشحال شد   کادوی امسالشم پلی استیشن4 بود که خیلی خیلی خوشحالش کرد   با یه دسته ی اضافی که شما بهش کادو دادی..   کادوی تولد عمه آرزو هم نداده بودیم برای همین یه شمع 26 هم برای عمه گذاشتیم   ...
4 مرداد 1394

تولد سه سالگی پرنسس آیلین

  عزیز مامان باورم نمیشه انقد تند تند داری بزرگ میشی   تازه تو تولدت حس کردم چقد با دوسال پیش فرق داری و بزرگ شدی   چقد از همه چی لذت بردی و میفهمیدی   مخصوصا لحظه ایکه بابا حسام با کیک اومد تو انقد جیغ زدی و ذوق کردی که همه غش کرده بودن   میزدی تو سینت و میگفتی کیک منههههه تولد منهههه   امسال دوتایی باهم کیکتو رفتیم انتخاب کردی و مناسب با کیکت تزیینات کردم   لباس امسالت کار دست مامانه و خودم برات دوختم   خیلی خیلی بهت میومد و عین عروسک شده بودی   امسال خیلی قشنگ رقصیدی فقط آخرش چون مرسانا باهات نمیرقصید زدی زیر گ...
29 دی 1393

تولد دوسالگی توت فرنگی مامان

  دوساله شدنت مبارک عزیز مامان.   ایشالله سالهای سال شاهد بزرگ شدن و خانوم شدن و خوشبختیت باشم عشق مامان.   امسال تولدت یکم خلوت تر برگزار شد و خانوادگی بود.   ولی تو خیلی خوشحال تر بودی و بیشتر میفهمیدی.   وایساده بودی وسط مجلس و با ذوق همرو نگاه میکردی دست میزدی   خونه رو که تزیین کردم هرکس میومد با ذوق تزییناتو با دست نشون میدادی بلند میگفتی اووووووووو   شمع تولدتم خودت فوت کردی چون از چند روز قبل با مامانی تمرین شمع فوت کردن میکردی.   مامان جون و عمو و عمه برات یه دوچرخه خوشگل خریده بودن که خودت کادوشو بازکردی   وقتی سوارش شدی تا یه ساعت پایین...
2 بهمن 1392

عمو حامدم دوماد شد

  بله بالاخره عمو حامد آیلین خانومم دوماد شد و یه زنموی خوشگل برامون آورد.   پنج شنبه 92/07/25 که سالگرد ازدواج مامان بابا هم بود جشن نامزدی عمو حامد و زنمو ندا بود.   خداروشکر همه چیز خیلی خوب برگزار شد و همه خیلی خیلی خوشحال بودن مخصوصا عمو حامد!   قربون دختر خوشگلم برم که تو این جشن انقد مظلوم بودی و یه سر سوزن مامانو اذیت نکردی   همینجوری ساکت نشسته بودی کنار عروس و جمعیتو نگاه میکردی   برعکس این روزا که خیلی خیلی بدقلق و بد اخلاق و زورگو شدی   و اگه چیزی بخوای و بهت ندیم یا توجه نکنیم دمار از روزگارمون درمیاری و گریت دیگه بند نمیاد.   وای وای بزار از بد...
29 مهر 1392