پیکنیک در پارکینگ
این اولین بار بود که کفشاتو پات کردم و باهم رفتیم تو پارکینگ و تو کلی ذوق زده برای خودت بازی کردی و راه رفتی.
بابایی میخواست بره ماشین بشوره ماهم گفتیم چرا حوصلمون سر بره بریم باهم بشوریم!
مامانی زودی چایی دم کرد و قلیون گذاشت و ماشین شارژیتم بردیم پایین.
حال و هوامون عوض شد فقط جای عمه آرزواینا خیلی خالی بود آخه هنوز از تهران نیومده بودن.
عزیز مامانی حسابی ماشین بازی کردی
بعدم کلی دور بابایی تو این آب و کفا راه رفتی و ذوق کردی
واسه اینکه خستگی بابایی در بره با قلیون و سوهان از بابایی پذیرایی کردی قربون دختر مهربونم برم
با آهنگای گوشی بابایی داری نا نای میکنی و مثلا با عمه آرزو حرف میزنی
پیکنیک تموم شد...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی