من و دختر خاله
میخوام یکم از روابط دختر خاله ها تعریف کنم که بزرگ شدین خاطراتش براتون حسابی شنیدنیه.
نمیدونم وقتی بزرگم شدین انقد همدیگرو دوست دارین یا نه؟ الان که واسه هم قش و ضعف میکنین.
مخصوصا تو مامانی. مرسانا هنوز 6 ماهشه و به اندازه تو نمیفهمه.
اگه ده روز دیگه هم پیش مرسانا بودی فکر نکنم از مرسانا مخصوصا شیشه و پستونکش خسته میشدی.
همش نازی میکنی اونم یا تو صورت بیچاره یا شالاپ شالاپ سرش.
عاشق اینی که تو دهنش شیشه شیر بزاری یا پستونک فرو کنی تو حلقش و دیگه بعضی وقتا کلافه میکنی همه رو با این کارات.
هرجا شیشه شیرشو قایم کنیم بالاخره پیدا میکنیو هیچ کسم جرات نمیکنه ازت بگیره.
ولی مرسانای بیچاره باهات همکاری میکنه و دهنشو باز میکنه حتی پستونک برعکسم میگیره.
البته بعضی وقتا هم محبتت گل میکنه سرتو آروم میزاری رو سرش یا بوسش میکنی.
عاشق فیلمایی که از مرسانا گرفتیم هستی و شاید ده هزار بار دیدی ولی خسته نمیشی...