قدمای قشنگتو میبوسم
بوسیدن کمه من سجده کنم رو اون پاهای قشنگت دختر مامان
قربون اون قدمای ریز ریز خوشگلت برم که صبح تا شب واسه مامان تاتی تاتی کنی.
ایشالله مامان همیشه تورو روی پاهای خودت محکم و ایستاده و سربلند ببینه.
تا زنده ام کنارت باشم ستونت باشم خمیدگیتو سرافکندگیتو کور شم بمیرم ولی نبینم عشق مامان.
الان تقریبا یک هفته هست که دیگه کامل و بدون هیچ کمکی راه میری.
خیلی نازه اون راه رفتنت.دستای خوشگل تپلیتو بالا میگیری که تعادل داشته باشی.
روی لبای قشنگتم یه لبخند خیلی خیلی شیرینه که سرشار از ذوق بزرگ شدنه .
این یه هفته خونه نبودیم که بیام برات بنویسم وگرنه اتفاق به این مهمی قابل تاخیر نبود.
منم حسابی دلم تنگ شده بود واسه نوشتن و درد دل کردن با دختر خوشگل خودم..
مامانو ببخش نتوستم زیاد از راه افتادنت مخصوصا دو شب اول که خیلی بانمک راه میرفتی و هیچ وقت از جلو چشمم پاک نمیشه فیلم و عکس بگیرم..
این تنها عکسیه که موفق شدم موقع راه رفتن ازت بگیرم چون تا دوربین رو میبینی میدویی که بگیری از مامانی همه عکسات تار میشه..