آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

گل همیشه بهارم آیلین

ما برگشتیم با کلی تغییر

  بالاخره روزهای سخت ولی  بی نهایت شیرین به دنیا اومدن مرسانا جون گذشت و جمعه بعدازظهر جشن هم برگذار شد و ما برگشتیم خونمون. خداروشکر مرسانا حالش خیلی خوب شده. ولی کاش بهشون نزدیک بودیم و میتونستم عصرا به خاله نرگس سر بزنم چون میدونم چقد اوایلش که آدم تنها میشه دلش میگیره و نیاز به کمک داره... تو این مدت که نتونستم بیام برات بنویسم خیلی تغییرا کردی. خیلی کارا یاد گرفتی. دیگه خیلی قشنگ چهاردست و پا میری. وقتی برات سی دی میزارم خودت که خسته میشی دراز میکشی دوباره خسته که شدی بلند میشی میشینی. خلاصه کلی مستقل شدی. دیروز برای اولین بار پله آشپزخونمونو اومدی بالا تا بیای پیش مامان فضولی. بعدم کشوی کابینتو انقد...
17 مهر 1391

بالاخره جلو هم اومدی

  عشق مامان همین الان بالاخره تونستی توی 7 ماه و 20 روزگی سینه خیز بری وبیای جلو. سر سفره با بابایی داشتیم غذا میخوردیم که واسه گرفتن سس قرمز و نمکدون یک متری اومدی جلو. خیـــــــــــــــــــــــــــــــــلی ذوق زده شدم خوشگلم.                                                                  دوســــــــــــــــــــــــــــــــت دارم نفس مامان                           &nb...
17 شهريور 1391

چرا همه ی کارات عقب عقبی؟؟

  هورا آفرین آیلین کوچولو بازم کار جدید یاد گرفته. دیشب برای اولین بار خونه مامان جون تونستی رو زمین خودتو بکشی ولی بازم عقب عقبی!!! الهی من فدات شم آخه سوار روروئکت هم که میشی فقط بلدی عقبی بری. خیلی خوشحالم کردی مامان قربون چشمای مهربونت.  همدم من جون من زندگی من همه ی هستیم فدای یه تار موت که حتی تو اوج غم وغصه تلنگر میزنی و میگی: مامان تو خوشبختی غصه نخور. مامان منو یادت رفت؟ بازم ندیدی منو؟ من پیشتم خودم دلتو شاد میکنم خودم لبتو خندون میکنم خودم باهاتم مامانم. پس خوشبختی به چی میگن مامان خانوم زیاده خواه؟؟؟ خدایا شکرت خدایا من خوشبختم شکرت. خوشبختی من  دوست دارم عاشقتم دیوونتم &nbs...
27 مرداد 1391

غذا خوردن آیلین کوچولو

عشق مامان انقد شیرین و خوشگل غذا میخوری که آدم دلش میخواد قورتت بده.   اینم عکسای آیلین مامان موقع غذا خوردن      قاشقو بده میخوام خودم بخولم بابا                به به چه خوشمزست آدم دوشت داله دستاشم باهاش بوخوله                  اینو چلا اینجولی شاختن با این دسته دراز                  جون به لبم کلدی مامان هی قاشوقو میگیره میکنه تو این کاسه. بده بخولیم دیگه                     آخ...
3 مرداد 1391

دستای کوچولوتو میشناسی دیگه

امروز پای کامپیوتر بودم که یه صدای خش خشی شنیدم برگشتم ببینم چیه؟؟؟ ذوق مرگ شدم دستای کوچولوی آیلینم بود که پروانه ی تشک بازیشو گرفته بود. وای مامان من قربون اون دستات برم. دیگه جدیدا یکم دستاتو شناختیو یاد گرفتی زنجیر پستونکتو میکشی و در میاری. جغ جغتو میدم دستت میبری سمت دهنت. میزارمت تو تاب برقی به عروسکاش دست میزنی. همینا واسه من خیلی شیرین و لذت بخشه فدات شم. ازت ممنونم که این همه حس قشنگو به من هدیه میکنی. ازت ممنونم که از وقتی اسمت تو زندگیم اومد یه دنیا انتظار شیرین به همراهش آورد. انتظار فهمیدن جنسیتت. انتظار اومدنت. انتظار بغل کردنت شیر دادنت بوسیدنت خندیدنت هنوز یه عالمه انتظار شیرین مونده انتظ...
11 تير 1391

غلتیدن آیلین کوچولو

نفس مامان امروز برای اولین بار روی زمین غلت زدی. از خوشحالی دستو پامو گم کرده بودم. قربونت برم دخمل مامانی که داری بزرگ میشی. شب با بابایی رفتیم بیرون و کلی برات جایزه خریدیم.                                                    اینم جایزه های آیلین خانوم                                           ...
10 تير 1391

اولین روروئک سواری آیلین

امشب بابایی واسه اولین بار آیلین قشنگمو سوار روروئکش کرد. مامان جون تو هم خیلی خوشت اومده بود. مامانی هم زودی دوربین آورد و ازت عکس گرفت. فدات شم که تند و تند داری بزرگ میشی ناناز میشی  ...
20 ارديبهشت 1391

اولین قهقهه

الهی من قربونت برم امروز واسه اولین بار برای مامانی قهقهه زدی. گذاشته بودمت رو تابت و تا صدای عروسک روی تابو در میاوردم برام میخندیدی منم کلی ذوق مرگ شده بودم و ازت فیلم گرفتم میمیرم واسه خنده هات قندو نبات مامانی الهی تا دنیا دنیاست بخندی دختر خوشگلم...               ...
19 ارديبهشت 1391