عیدی گرفتیم از خدا
یه بار دیگه خدای مهربونم من و خاله هاتو غافلگیر کرد و یه هدیه قشنگ بهمون داد.
سه شنبه 19 /1 /91 یه بار دیگه فهمیدم دارم خاله میشم. بله خاله سمیه حامله شده.
دوتایی رفته بودیم حمام که دیدم هی تلفن داره زنگ میخوره.
ظهرش خاله سمیه گفته بود که آزمایش بارداری داده دلم هری ریخت و گفتم حتما سمیه زنگ زده بگه مثبت بود وگرنه یه اس ام اس میداد.
تندتند شستمت و اومدیم بیرون و خاله سمیه دوباره زنگ زد.
تا شنیدم حامله شده همچین جیغ کشیدم که تو زدی زیر گریه.
خلاصه کلی ذوق و خوشحالی کردیم و آماده شدیم یه خرس تپلی هم کادو گرفتیم واسه نی نی خاله و رفتیم تهران خونشون.خاله نرگسم اومد.
خیلی خوشحال بودیم مامانی دعا کن خدا این خوشحالی رو از ما نگیره و نی نی به سلامتی بیاد تو بغل خاله.
امروزم آزمایشش تکرار شد و خدا رو شکر بتا بالاتر رفته بود همه چیز خوب بود.
خدا جونم خدای مهربونم خیــــــــــــــــــــلی دوست دارم